در این پست کتاب ملاقات با امام زمان قرار داده شده است.بخشی از کتاب : من نمىدانم آنهائى كه مىگويند: در زمان غيبت نمىتوان خدمت امام زمان (عليه السّلام) رسيد، يا او را ديد، چه دليلى دارند؟!
چرا بايد كسى كه در دنيا زنده است و در بدن مادّى است و داراى گوشت و پوست و استخوان است و در ميان مردم زندگى مىكند، ديده نشود؟!
آيا اين همه از شيعيان و علماء بزرگ و اولياء خدا، كه آن حضرت را ديدهاند، همه دروغ گفتهاند و همه را بايد تكذيب كرد؟!
دانلود در ادامه مطلب ...
از لینک زیر میتوانید کتاب ملاقات با امام زمان را دانلود فرمایید.
زبان: فارسی | نویسنده: استاد سید حسن ابطحی | ||
نوع فایل: PDF | |||
تعداد صفحات: 305 | |||
حجم کتاب: 2.29 مگابایت |
«پيشگفتار»
من نمىدانم آنهائى كه مىگويند: در زمان غيبت نمىتوان خدمت امام زمان (عليه السّلام) رسيد، يا او را ديد، چه دليلى دارند؟!
چرا بايد كسى كه در دنيا زنده است و در بدن مادّى است و داراى گوشت و پوست و استخوان است و در ميان مردم زندگى مىكند، ديده نشود؟!
آيا اين همه از شيعيان و علماء بزرگ و اولياء خدا، كه آن حضرت را ديدهاند، همه دروغ گفتهاند و همه را بايد تكذيب كرد؟!
آيا آنهائى كه مىگويند: آن حضرت ديده نمىشود، مىدانند كه وقتى اين ادّعاء بدون دليل را شايع كردند، چه خدمتى به دشمنان آن حضرت نمودهاند؟!
آيا آنها مىدانند، كه اگر مردم مسلمان در ديدن آن حضرت به ترديد افتادند، يكى از دلائل بسيار محكم و قاطع در اثبات وجود مقدّس آن حضرت را از دست دادهاند؟!
بعضى مىگويند: در روايات آمده، كه بايد مدّعيان ملاقات با آن حضرت را تكذيب نمود، بايد از آنها سؤال كرد كه: اين روايات در كجا است؟
چرا ما آنها را نديدهايم؟!
من آنچه تحقيق كردهام، جز يك روايت، به مضمونى كه در زير نقل مىشود، در كتب احاديث بيشتر وجود ندارد، آن هم معنايش اين نيست كه اين دسته خيال كردهاند.
من در اينجا اصل روايت را با آنكه در كتاب «مصلح غيبى» آن را نقـل كـردهام و معنـايش را گفتـهام بـاز هـم در اينجا يادآور مىشوم، تا دوستان نادان و دشمنان دانا نتوانند از اين مقوله حرف بزنند.
اين روايت و اين توقيع مقدّس، در وقتى كه جناب «على بن محمّد سمرى» چهارمين نايب خاصّ حضرت «بقيّهاللّه» ارواحنا فداه، مىخواست از دنيا برود، از جانب آن حضرت وارد شد كه اصل توقيع اين است:
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
«يا على بن محمّد السّمرى اسمع اعظم اللّه اجر اخوانك فيك» فانّك ميّت ما بينك و بين ستّة ايّام فاجمع امرك و لاتوص الى احد فيقوم مقامك بعد وفاتك فقد وقعت الغيبة التّامة فلاظهور الاّ بعد اذن اللّه
تعالى ذكره و ذلك بعد طول الامد و قسوة القلوب وامتلاء الارض جوراً، و سيأتى شيعتى من يدّعى المشاهدة الا فمن ادّعى المشاهدة قبل خروج السّفيانى و الصّيحة فهو كذّاب مفتر و لاحول و لاقوّة الاّ باللّه العلىّ العظيم...[1]
ترجمه:
به نام خداوند بخشندهى مهربان
«اى «على بن محمّد سمرى!» گوشت را باز كن و كلامم را بشنو خدا اجر برادران شيعهى تو را، در مصيبت تو زياد گرداند، تو تا شش روز ديگر خواهى مُرد، كارهايت را جمع كن و مسألهى وكـالـت و جـانشينى را به كسى وصيّت نكن. زيرا غيبت كبـرى واقـع شـده و ظهورى نيست مگر بعد از آنـكه خـدا اذن دهـد و ايـن اذن خـدا، بعـد از مـدّتهـاى طولانى و سخت شدن دلها و پر شدن زمين از ظلم و جور است.
و جمعى از شيعيان مىآيند و مدّعى مشاهده و ارتباط با ما را مىشوند، آگاه باش! كه هر كس ادّعاى مشاهده را قبل از خروج سفيانى و صيحهى آسمانى بكند، دروغگو و افتراءزننده است و حول و قوّهاى نيست مگر متعلّق به خداى علىّ عظيم...».
شش روز بعد، نيمهى شعبان بود، شيعيانى كه توقيع و نامهى شريف آن حضرت را ديده بودند، به خانهى «على بن محمّد سمرى» رفتند، وى را در حال جان كندن ديدند و او پس از چند لحظه از دنيا رفت... . خدا رحمتش كند.
شمـا اى اهل انصاف! به مضمون اين توقيع مبارك و مـوقعيّتى كـه ورود ايـن تـوقيـع دارد تـوجّه كنيـد، آيـا جملهى «الاّ فمن ادّعى المشاهدة» يعنى: آگاه باشيد، كسى كه ادّعاى مشاهدهى امام زمان (عليه السّلام) را بكند، بر غير از ادّعاء نيابت خاصّهاى كه نوّاب اربعه داشتهاند دلالت دارد؟
آيا از ملاقاتهاى اتّفاقى و يا در اثر توسّلات كه بسيار اتّفاق افتاده و ملاقات كننده، ادّعائى ندارد، منصرف نيست؟
پس چرا باز هم، حتّى از بعضى اهل علم شنيده مىشود، كه آنها مىگويند: در زمان غيبت كبرى، نمىتوان خدمت امام زمان (عليه السّلام) رسيد و او را ملاقات كرد؟!
مـرحـوم حاجى نورى در «نجم الثّاقب» نقل مىكند كه:
علاّمهى با ورع و با تقوى مرحوم آخوند «ملاّ زينالعابدين سلماسى» كه يكى از شاگردان مرحوم «سيّد بحرالعلوم» است فرمود:
«من در محضر درس «سيّد بحرالعلوم» بودم، كه شخصى سؤال كرد: آيا امكان دارد، كسى در زمان غيبت كبرى، حضرت صاحب الزّمان (عليه السّلام) را ببيند؟ «سيّد بحرالعلوم» به او جواب نداد ولى من نزديك او نشسته بودم، ديدم سرش را پائين انداخته و آهسته مىگويد: چه بگويم؛ در جواب او و حال آنكه آن حضرت مرا در بغل گرفته و به سينهى خود چسبانده است».
من به منظور آنكه، بيهوده بودن اين ادّعاى غلط، يعنى: ممتنع بودن ملاقات با امام زمان (عليه السّلام) را ثابت كنم!
و به منظور آنكه دليلى بر اثبات وجود مقدّس حضرت بقيّهاللّه ارواحنا فداه از اين راه اقامه نمايم.
و به منظور آنكه، دلهاى شما خوانندگان محترم را، روشن كنم و شما را اميدوار به لقاء حضرت «ولىّ عصر» ارواحنا فداه نمايم، تنها به جرياناتى كه از نظر خودم قطعى است و يقين به واقعيّتش دارم، از ميان هزارها تشرّف و ملاقات، به آنچه نقل مىشود، اكتفا مىكنم و اميدوارم در مجموع كتابهائى كه نوشتهام لااقل اين كتاب، مقبول درگاه حضرت «بقيّهاللّه» ارواحنا فداه واقع گردد.
ضمنا قبل از نقل ملاقاتها و تشرّفات به محضر حضـرت ولىّ عصر (عليه السّلام) تذكّر چند نكته لازم است:
يك:
من متوجّه اين نكته هستم، كه حضرت بقيّهاللّه ارواحنا فداه براى آنكه كاسهى آبى به دست تشنهلبى بدهد و يا در بيابان، گمشدهاى را به راه برساند. و يا مريض مردنى را شفا بدهد و يا بىخانهاى را صاحب خانه كند خلق نشده. بلكه به صريح دعاى ندبه كه امام (عليه السّلام) فرموده: «خلقته لنا عصمتا و ملاذا» براى آنكه به وسيلهى شناختن و پيروى كردن از او از انحراف و گناه نجات پيدا كنيم و او پناهگاه ما باشد، بدن مقدّسش را خدا در دنيا خلق كرده و او را در اين عالم نگاه داشته است.
ولى چه كنم؟ مىبينيد، در زمانى زندگى مىكنيم، كه حتّى نقل همين جريانات را هم مردم نمىپسندند و يا دشمنان آن حضرت آنها را تكذيب مىكنند!
لذا ناچارم آن ملاقاتها را براى توجّه بيشتر شما، به آن حضرت نقل كنم، باشد كه شايد از اين راه شما و ما به راه راست هدايت شويم و توجّه كاملى به آن حضرت پيدا كنيم.
دو:
ملاقاتها و سرگذشتهائى را كه من در اين كتاب نقل مىكنم، اگر چه بعضى از آنها را از كتب ديگر گرفتهام، ولى كوشش كردهام كه صحّتش را مطمئن شوم و الاّ از نقل آن صرفنظر كنم.
سه:
در نقل جريانات، مختصر تصرّفى در عبارات شده، كه با معنى و حقيقت و اصل قضيّه منافات ندارد و اين عمل با امانتدارى منافات ندارد، زيرا پروردگار متعال در قصص قرآن سخنان ديگران را با عبارات ديگر مكرّر نقل فرموده است.
چهار:
چون من معتقدم: كه نام مقدّس حضرت ولىّ عصر (عليه السّلام) را بايد با كمال ادب ذكر كرد، لذا تا توانستهام القاب «بقيّهاللّه ـ ولىّ عصر و امام زمان» را به كـار بـردهام و اكثرا در جرياناتى كه به نحو ديگرى از آن حضرت تعبير شـده، به يكى از اين القاب تغيير دادهام.
پنج:
شايد من به عنوان اوّلين كسى كه «ظهور صغرى» را در كتاب «پرواز روح» از قول استاد اخلاقم مرحوم «حاج ملاّ آقاجان» مطرح كردهام، مورد حملهى بعضى از جهّال قرار بگيرم و شايد هم حقّ با آنها باشد چون در كتب روايات و اخبار حرفى از آن به ميان نيامده ولى؛ «چيزى كه عيان است چه حاجت به بيان است».
زيرا هيچ كس نگفته كه خدا در دنيا كارهائى كه مربوط به همهى مردم است ناگهان و بدون آمادگى قبلى براى آنها انجام مىدهد. بلكه همان طورى كه غيبت كبرى بايد غيبت صغرى داشته باشد و همان طورى كه غروب خورشيد بايد تا يكى دو ساعت بعد از آن هوا روشن باشد، همچنين ظهور با عظمت حضرت بقيّهاللّه ارواحنا فداه كه مىخواهد، تمام مردم دنيا را زير پوشش حكومت واحد جهانى بكشد، نمىتواند مقدّماتى و به اصطلاح «ظهور صغرائى» كه زمينهساز «ظهور كبرى» است نداشته باشد.
آرى او مىگفت: از سال 1340 هجرى قمرى كه استعدادهاى افراد بشر ظهور كرده؛
نام مقدّس آن حضرت صدها برابر از قبل ميان مردم به وسيلهى نامگذاريهاى اماكن مقدّسه و غيره ظهور كرده.
اكتشافات و صنايعى كه شبيه به معجزات آن حضرت است ظهور كرده.
تشرّفات و ملاقاتهائى كه كمتر كسى از شيعيان
يافت مىشود كه يا خودش در خواب و يا در بيدارى و يا در عالم مكاشفه و يا كسى كه مورد وثوق او است، برايش حاصل نشده باشد، ظهور كرده.
و خلاصه همه و همهى آنها دليل بر اين است كه آن چنانكه خورشيد در وقت طلوعش يك ساعت و نيم الى دو ساعت هوا را روشن مىكند و نامش را طلوع فجر مىگذاريم، همچنين اين زمان كه كاملاً هوا روشن شده و نور مقدّس حضرت بقيّهاللّه (عجّل اللّه تعالى له الفرج) عالم را منوّر كرده و صبح پيروزى اسلام بر تمام مذاهب جهان طلوع كرده، نامش را «ظهور صغرى» بايد گذاشت.
و انشاءاللّه بزودى خورشيد وجودش از افق مكّه طالع مىگردد و دنيا را پر از عدل و داد مىكند، بعد از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد، «اِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعيدا وَ نَراهُ قَريبا»[۲]